تنها شده ام برگرد، برگرد که می میرم

شاعر: محمدعلی مجاهدی

28 تیر 1391 | 1774 | 0
با فطرت طوفان زاد، عمری است زمین گیرم
زنجیریِ دربندم، هم شیون زنجیرم

دریای عطش جوشم، فریادم و خاموشم
من تشنه ی سیرابم، من گرْسِنه ی سیرم

ابرم که نمی بارم بر جان عطش خیزم
برقم که نمی خندم بر خرمن دلگیرم

در هق هق من گل کرد بغضی که فرو خوردم
در حنجره ام پیچید نیلوفر شبگیرم

گل کردن من افسوس در موسم پاییزی است
در رفتن خود زودم، در آمدنم دیرم

ارژنگ من ای مانی، سرگرم گل افشانی است
آهنگ تپش دارد نبض گل تصویرم

در آینه ی هر نقش چشمی است که می خندد
حسی جریان دارد در ذهن تصاویرم

در رگ رگ برگ من پاییزترین فصل است
یک رود طلا جاری است در خاطر اکسیرم

اندیشه ی رنگین است صیدم که نگارین است
طاووس پر افشاند در سایه ی نخجیرم

در جنگل رویاها غربتکده ای متروک
افسانه ی دور از ذهن، همرنگ اساطیرم

در ترکش من تیری است از تیره ی «آرش» ها
ای کاش نمی بستند بازوی کمانگیرم

دشمن ز مصاف من بگذار که بگریزد
داند که دو دم دارد در معرکه، شمشیرم

نستوهم و الوندم، همزاد دماوندم
پایی نرسد هرگز بر قله ی پامیرم

ای چنگی پیر شهر! بر چنگ دلم چنگی
کز پرده برون افتد آهنگ بم و زیرم

ا ی خفته به ره برخیز وَز تار خیال انگیز
آتش به دل من ریز تا مرگ تو نپذیرم

شیرازه ی تار من دیری است که بگسسته است
یک شهر سیه پوش است در سوک مزامیرم

گلدسته ی شهر من عمری است که در خواب است
وقت است که برخیزد از نعره ی تکبیرم

ای کاش به دلها بود داغی که به پیشانی است
دلبسته ی یکرنگی، دلخسته ی تزویرم

ای عشق غزل پرورد، ای وحشی صحراگرد
تنها شده ام برگرد، برگرد که می میرم

محمدعلی مجاهدی

  • متولد:
  • محل تولد: قم
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.67 با 3 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.